وارد عرصه ادبیات (بهمعنای مکتوبِ آن) شده است، باید از آن دست اتفاقاتِ خوشایندی دانست که برای شاعرانی که نخستین مجموعه شعر خود را منتشر میکنند، کمتر پیش میآید. به اعتقاد نگارنده، «پنگوئنها خانه را پر کردهاند» در کارنامه شعریِ قائم عظیمی، اثری قابلدفاع خواهد ماند و شاعر، هیچگاه از انتشار آن پشیمان نخواهد شد.
قائم عظیمی در مجموعه «پنگوئنها...»، گویا حاصل مطالعات و تجربیات و ممارستهای بسیارِ خود را ارایه داده است و این نکته را شاعرانِ حرفهایتر، بهتر درک میکنند.
هرچیزی سرجای خودش
یک شاعرِ حرفهایِ با تجربه، با خواندنِ اغلبِ شعرهای این مجموعه، به این نتیجه خواهد رسید که در این شعرها، هرچیزی درست سرِ جای خودش قرار گرفته است:(این زخم را دوست دارم/ که پشتِ آن پنهان شدهام/ و روزی پیله تو بود/ خونی که در ریشهام سرگردان است/ خونی که دنبالِ راهِ فرار میگردد// درختهای عریان/به لانههای خالی پناه میبرند)، شعرها، شروعهای خوبی دارند:(گفته باشیم/ ما ماه را/ پشتِ سیاهیِ ابرها دیدهایم/ و دهانمان برای نگفتنِ هیچ حرفی/ قرص نیست)، در آنها هیچ واژهای اضافه نیست؛ یعنی حضورِ عناصرِ بیکار را در شعرهای عظیمی نمیبینیم:(به خانه آمدم/ سلام را شکل تازهای از اندوه/ به اتاق آوردم/ تو ولی بارها رفته بودی/ پنجره باز بود/ و زمستان/ آلبوم را ورق میزد// تمامِ عکسها پشیمان بودند)، صمیمیّت عاطفی در اغلب شعرهای این مجموعه به چشم میخورد:(بین دو شلیک ایستادهام/ زمانِ زیادی ندارم/ جهان دارد به خودش میآید/ و تانکها را از دلِ ارّابهها بیرون میکشد/ چشمم را میبندم/ فریاد میزنم/ «دوستت دارم»)، وجود تصاویرِ بکر، عاطفی، و تأثیرگذار، نقطه قوّتِ شعرهای این مجموعه است:(این صورت جوان/ مرگ را زشت میکرد) ـ (چقدر چمدان/ به زیباییِ دستهایت اضافه میشود) و... .
در پایان، پایانبندیهای خوب که اغلب با جملاتی قصاروار، با صدورِ حکمی کلی (گرچه انتزاعی) خواننده را غافلگیر میکند:(دروغ گفتم/ من پای هیچ پنجرهای آواز نخواندهام/ و در آینه/ چیزی جز تسلیم ندیدهام// با اینهمه برای کودکانم/ از جنگهایی میگویم/ که با شمشیرِ من غلاف شدند/ و از دخترانِ سبزهای که آمدنِ مرا/ با جوانههای گندم به انتظار نشسته بودند// کودکانِ ما فردا/ به دروغ/ بیش از شمشیر و عشق نیاز خواهند داشت).
ازسویی، شعر قائم عظیمی را باید در مواردِ بسیار، شعر اندیشه دانست؛ یعنی تنها بر گزارههای عاطفی و احساسی متکی نیست و حتی بر عاشقانههای این مجموعه نیز، فضایی اندیشگی حکمفرماست:(در ایستگاههای جهان/ کسی نیست// مسافران مثل سیاهی لشکر/ سوار و پیاده میشوند/ چمدانها روی دوشِ زمین ماندهاند/کسی لبهایش را به ایستگاه نمیآورد/ و ایستگاههای خالی از بوسه/ زودتر متروکه میشوند).
بی توجهی به موسیقی
امّا مجموعه «پنگوئنها خانه را پر کردهاند» مانند هر مجموعه شعری که در ابتدای کارنامه یک شاعر قرار میگیرد، از نقاط ضعف نیز خالی نیست. بیتوجهی عظیمی به موسیقی و زبان را نباید نادیده گرفت؛ یعنی دو عاملی که پرداختِ شاعر به آنها میتواند کارهای بعدیِ او را با جهشی عظیم مواجه سازد.
زبان شعرهای قائم عظیمی، البته زبانی سالم و بیعیب و نقص است، امّا باید پذیرفت که زبان سالم و بیعیب، برای یک شاعر که کاربرِ حرفهایِ زبان قلمداد میشود، زبانی پیشپاافتاده و مستعمل است و حتی اگر عیبی بر آن نباشد، حسنی نیز بهشمار نمیرود. تصاویر قائم عظیمی در شعرهای این مجموعه، برخلاف زیبایی و تأثیرگذاری، تصاویری زبانی نیستند؛ یعنی نه از نوع تصاویرِ بدیعی، نظیرِ آنچه در شعرهای اخوان و شاملو و... میبینیم، و نه از نوع تصاویر بیانی، نظیر آنچه در شعرهای فروغ و سپهری و بخشی از شاعران دهه هفتاد و یا در تصاویر شاعرانه بیژن نجدی(در داستانهایش) یافت میشود؛ بنابراین توجه به دقایقِ زبانی بهطور جدی به شاعر «پنگوئنها...» توصیه میشود.
ازسویی، تورّق مختصر مجموعه مذکور، مخاطب را به این نتیجه میرساند که نباید از شعرهای قائم عظیمی، توقعِ ترنّمِ موسیقایی داشته باشد و ترنّمِ موسیقایی به اعتقاد نگارنده، فصل ممیّز یک شاعرِ سپیدسرای حرفهای از خیل عظیم یادداشتنویسانی است که هم «دلایدلای»های عاشقانه بلدند، هم بلدند «سیگارکشیدن و نفسکشیدن و جیغکشیدن و نقاشیکشیدن و خیلی از کشیدنیهای دیگر» را با هم ترکیب کنند(یعنی مثلاً زبانآوری) و هم مدعیاند که حرفهای مهمی میزنند. بههرروی، شعرهای قائمِ عظیمی، یک نوع ترنّم موسیقایی از نوع شاملویی، و نه به غلظتِ موسیقیِ سیدعلی صالحی نیاز دارد (چراکه غلظت ترنّمِ آواییِ شعرهای سیدعلی صالحی، اساساً تناسب چندانی با فضاهای اندیشگی ندارد و حال آنکه شعر عظیمی، دغدغههای اندیشگی دارد).
شعرهای مجموعه «پنگوئنها خانه را پر کردهاند»، دستانداز آوایی ندارند، و در اغلبِ موارد، چینشِ کلماتِ آن در هر سطر، بهگونهای است که خوانشی هموار را ایجاد میکند، گرچه مواردی هم هست که با دقّتِ بیشترِ شاعر، میتوانست به موسیقیِ روانتری دست یابد:(از دخترانِ سبزهای که آمدنِ مرا... = از دخترانِ سبزهای که آمدنم را...).عظیمی در نخستین اثرِ منتشرشده خود نشانداده که میتواند شعرش را از هر حیث به تعالی برساند و همین مسأله، توقعِ مخاطب را از کارهای بعدیِ او بالاتر میبرد.
نظر شما